در تاریکی شب، ماه با صدایی نرم و زیبا به ستارهها گفت: 'چرا شما همیشه در این فضای بیپایان پراکنده هستید؟ آیا هیچ وقت احساس تنهایی نمیکنید؟'
ستارهها با درخششی روشن و زیبا به ماه پاسخ دادند: 'عزیز ماه، هر یک از ما در این فضای بیپایان یک نقش وظیفه داریم. ما ممکن است در چشمهای تو پراکنده به نظر بیاییم، اما واقعیت این است که همیشه با یکدیگر در ارتباط هستیم و همدیگر را نورانیتر میکنیم.'
ماه با احترام به ستارهها گفت: 'شما واقعا زیبا هستید و نورتان همیشه قلبهای ما را به خود جذب میکند. این هماهنگی و همراهی شما در این فضای بیپایان، من را به زیبایی و عظمت خداوند یادآور میکند.'
و از آن پس، ماه و ستارهها هر شب در آسمان به همراهی و هماهنگی با یکدیگر، نور و زیبایی را به دنیا منتقل میکردند، تا هر کسی که چشمانش را به آسمان میاندازد، از این هماهنگی آسمانی شگفتزده شود.
انشای دو
در تاریکی بیکران فضا، ماه در آسمان به ستارهها گفت: 'ای دوستان من، چرا همیشه در خاموشی پنهان میشوید؟ چرا نور خود را به آسمانها نمیپاشید؟'
ستارهها به ماه جواب دادند: 'عزیز ماه، ما نور خود را پراکنده در آسمان میگسترانیم، اما هر کدام از ما یک داستان و زیبایی خاص خود داریم. هر شب، ما به نظر میرسیم و درخشش خود را به زمین منتقل میکنیم.'
ماه با لبخندی به ستارهها گفت: 'شما همه بسیار زیبا هستید و هر یک از شما درخششی منحصر به فرد دارید. این داستانهای شما مرا به شگفتی و خیال پردازی واداشته است.'
و از آن پس، ماه و ستارهها هر شب از آسمان پراکنده نور خود را به زمین میریختند و هر یک بازگویی داستان خود را آغاز میکردند، تا زمینی پر از شگفتی و زیبایی را برای مردم فراهم کنند.
تاج میشه بدی